تنهایی

تنهایی

این وبلاگ برای آدم های دل تنگه.......
تنهایی

تنهایی

این وبلاگ برای آدم های دل تنگه.......

پایان نامه خرگوش

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟

خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم
..
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟

خرگوش: من در مورد ایکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم
.
روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند
.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا
.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد
.
در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد
.
گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟

خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم
.
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟

خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟

بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند
.
خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد
.
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود
.
در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ


نتیجه

هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد

هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید

آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟
!!!! 

داستان روزگار


 

بعضی وقتها آدم به گذشته نگاه می کنه .. بعد می بینه چطور همه چیز زیر و رو شده .. بعدش فکر می کنه که چقدر همه چیز اون قدیما بهتر بود... با اینکه خودمون خواسته یا نا خواسته کمک کردیم که اینجوری باشیم.

چقدر قلبت زیباست ( متن عاشقانه)



متن زیبا و عاشقانه, عاشقانه


روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

من یاد گرفته ام...



من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "

ولی نمی دانم چرا ...

خیلی ها ...

...
و حتی خیلی های دیگر ...

می گویند :


" این روز ها ...


دوست داشتن


دلیل می خواهد ... "


و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...


دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده


دنبال گودالی از تعفن می گردند...


اما


من " سلام " می گویم ...


و " لبخند " می زنم ...


و قسم می خورم ...


و می دانم ...


" عشق " همین است ...


به همین سادگی


باز باران....

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم،خندیدیم،دویدیم وبه شالاپ شلوپهای گل آلودعشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش راکرده بودی چتر آورده بودی ومن غافلگیر شدم،سعی

میکردی من خیس نشوم وشانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

سومین روز چطور؟

گفتی سرت دردمیکندوحوصله نداری سرما بخوری چترراکاملا بالای سر

خودت گرفتی وشانه سمت راست من کاملا خیس شد.

وچندروز پیش راچطور؟

به خاطر داری که با یک چتر اضافه آمدی ومجبور بودیم برای اینکه پیچهای

چتر توی چشم وچالمان نرود دوقدم از هم دورتر راه برویم ....

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو